ادبیات

مجموعه ی معانی نظم ونثر (هر۱۰ روز بروز آوری می شود)

ادبیات

مجموعه ی معانی نظم ونثر (هر۱۰ روز بروز آوری می شود)

معنی شعر مست و هشیار ( زبان فارسی پیش دانشگاهی )

                                                                          مست و هوشیار

1- مامور حاکم در راه مستی را دید و یقه پیراهنش را گرفت . مرد مست به او گفت : چرا یقه مرا گرفتی ، این که افسار نیست، پیراهن است.

2- مامور به او گفت که تو مست هستی، از این رو هنگام راه رفتن به زمین می افتی و بر می خیزی ، مست گفت: که تقصیر من نیست ، راه ناهموار است( گناه از راه رفتن من نیست اوضاع اجتماع نابسامان است.)

3- مامور حاکم گفت: باید تو را به خانه قاضی ببرم تا درباره ی گناه تو قضاوت کند. مست گفت: که برو صبح بیا و مرا آنجا ببر چون قاضی این موقع از نیمه شب در خواب است.

4- مامور حاکم گفت: خانه والی نزدیک است به آنجا برویم تا او حکم کند. مست گفت: که از کجا معلوم که خود والی در میخانه نباشد.

5- مامور حاکم گفت: زمانی که من برای آوردن نگهبان می روم تو در مسجد بخواب .مست گفت: که من گناهکارم و مسجد جای مردم گناهکار و بدکار نیست.

6- مامور حاکم گفت: پنهانی یک دینار به من بده تا آزادت کنم. مست گفت که در شرع رشوه دهی و رشوه خواری حرام است و کار شریعت درهم و دینار و رشوه سرش نمی شود.

7- مامور حاکم گفت: به عنوان غرامت و تاوان گناهی که انجام داده ای لباست را از تنت بیرون می آورم و می برم .مست گفت که این لباس از شدت کهنگی پوسیده و فقط نقشی از تار و پود آن باقی مانده است. به درد تو نمی خورد.

8- مامور حاکم گفت: کلاه از سرت افتاده است و تو خبر نداری . مست پاسخ داد که کلاه بر سر نداشتن ننگ و عیب نیست مهم این است که در سر عقل باید باشد. ( در گذشته بدون کلاه بیرون آمدن را عیب می دانستند.)

9- مامور حاکم گفت: چون بسیار شراب خورده ای ، به این دلیل مست و از خود بیخود شده ای ، مست گفت که ای بیهوده گو، حرف های تو بیهوده است ، صحبت کم و زیاد بودن شراب نیست مسئله نفس عمل است نه کمیت آن.

10- مامور حاکم گفت: وظیفه مردم هوشیار این است که شخص مست را به مجازات شرعی برسانند. مست گفت : پس برو هوشیاری پیدا کن و بیاور ، چون اینجا هیچ کس هوشیار نیست.(حتی تو نیز مستی)

 

 

معنی درس دوازدهم ((قطعه ی قلب مادر)) زبان فارسی پیش دانشگاهی

قلب مادر

1- معشوقه به عاشق خود گفت که: مادر تو با من ناسازگاری (جنگ) می کند.

2- هر جا و هر وقت من را می بیند چین به پیشانی و ابرو می اندازد و به من با خشم  اخم می کند.

3- مادرت با نگاه خشم آلود خود گویی تیری به دل نازک من می زند.

4- مادرت من را مانند سنگی که از فلاخن (قلاب سنگ) پرتاب کنند از منزل بیرون می اندازد و به منزل راه نمی دهد.

5- تا زمانی که مادر سنگدل تو زنده است، شیرینی زندگی در کام من و تو زهر و سم است (با وجود مادرت زندگی ما شیرین نیست)

6- معشوق گفت: تا زمانی که او را غرقه به خون نکنی و نکُشی با تو همدل و همراه نخواهم شد.

7- اگر می خواهی به وصال من برسی و با من خوشبخت باشی باید الان بدون معطلی و ترس.(موقوف المعانی)

8- بروی سینه مادرت را بشکافی و قلبش را از سینه اش بیرون بیاوری.(موقوف المعانی)

9- و همچنان که گرم و خونین است برایم بیاوری تا اینکه کینه و زنگار دشمنی از روی قلبم پاک شود. (از بین برود)

10- عاشق نادان بی ادب نه آن فاسدِ گناهکار بی آبرو(موقوف المعانی)

11- پسر عاشق در حالی که از خوردن شراب و کشیدن بنگ  مست و از خود بی خود شده بود حرمت و احترام مادری را فراموش کرد و (موقوف المعانی)

12- رفت و مادرش را به روی زمین انداخت؛ سینه اش را شکافت و دل مادرش رابیرون آورد.

13- در حالی که دل مادرش مانند نارنجی خونین در دستش بود به سمت منزل معشوق حرکت کرد.

14- اتفاقا پایش به چارچوبه ی در گیر کرد دم در به زمین خورد و آرنجش کمی زخمی شد.

15- دل مادر که هنوز گرم بود و حیات داشت از دست آن عاشق بی فرهنگ به زمین افتاد .

16- پسر از روی زمین بلند شد وبرای برداشتن دل مادر به سمت آن رفت.

17- دید که از دل خونین مادر آهسته این صدا بیرون می آید.

18- آخ دست پسرم زخمی شد؛ وای پای پسرم به سنگ خورد و مجروح شد.

 

معنی درس یازدهم ((مجنون و عیب جو)) زبان فارسی پیش دانشگاهی

مجنون عیب جو

1- روزی انسان فضول و عیب جویی به مجنون گفت: معشوقی زیباتر از لیلی برای خود پیدا کن.

2- اگر چه لیلی در نظر تو مانند حوری(زن بهشتی) زیباست اما سراسر وجود او عیب و نقص و زشتی است.

3- مجنون از سخنان انسان فضول خشمگین شد و در حالی که با خشم می خندید به او گفت:

4- اگر با چشمهای مجنون، لیلی را ببینی، سراسر وجود او را زیبایی و خوبی خواهی دید.

5- تو که به زلف و چهره ی لیلی می نگری و ظاهر بین هستی، زیبایی های او را درک نخواهی کرد.

6- تو قد و هیکل لیلی را می بینی در حالی که من عشوه و ناز او را می بینم .تو چشم او را می بینی در حالی که من نگاه نافذ و تیرانداز (برق نگاه) او را می بینم.

7- تو موهای لیلی را می بینی ولی من (مجنون) پیچش (فر) موهای لیلی را می بینم، تو ابروهای او را می بینی ولی من اشاره های با ابروی او را می بینم .(مفهوم: تو فقط به ظاهر امورو زیبایی ها توجه می کنی.)

8- دل مجنون به واسطه ی خنده های شیرین لیلی خونین است ولی تو فقط از خنده ی لیلی لب و دندان او را می بینی.

9- آن کسی را که تو با این ویژگی هایی که گفتی او را لیلی نام نهادی ؛ آن لیلی ای نیست که قرار و آرام را از من ربوده است. ( لیلی تو با لیلی من فرق دارد.)